مجمع ستايشگران حریم ولايت

ساخت وبلاگ
مرتضی باید که بعد از مصطفی فرمان دهدتا بدین در علم دارووار او درمان دهدهرکه منبر جز علی را سازد او باشد چو آنکانکه مصحف را به دست کودک نادان دهدهرکه دین آور بود در حق به حق پرور شودهرکه دریا بر شود کشتی به کشتیبان دهدای که اندر دین علی را باز پس داری همیاین چنین رخصت بدست دیو پُردستان دهدمن نگویم مرتضی را تو نمی‌دانی امامکاین زیادت بر تو بستن علم را نقصان دهدمرتضی کز پیش بوبکر و عمر باشد به علمکی روا داری که فرمان از پس عثمان دهدیار اهل‌البیت حق باش و بدان غره مشوگر به باطل یاری امروزت همی سلطان دهدیاری سلطان یک روزه ندارد قیمتییاری آن یاری‌ست کان سلطان جاویدان دهدگر همی دانی که نوشروان ز عدل ایوان فراشتعدل کن تا در بهشت ایزد تو را ایوان دهدظلم بر یزدان همی بندی روا داری چراظلم تو یزدان کند عدل تو نوشروان دهدخیره بدها کردن و آنگاه بستن بر خدایاینت نازیبا غروری کز هوی شیطان دهدکمتر از گبری چه باید بود کو گوید همیراهها شیطان زند توفیق‌ها یزدان دهدگر به سامانی در ایمان پس مدان ایمان عطازانکه عشوه خویشتن را مرد بی‌سامان دهدخود به قول تو نشاید خواند مؤمن بنده راچون بود مؤمن کسی کو را خدای ایمان دهدبنده را گوئی عطای داده بستاند خدایتاش در دوزخ شراب درد بی‌پایان دهدمدخلی باشد که داده باز بستاند عطاحق به ما حاشا و کلا گر عطا زین سان دهدطاعت و عصیان بنده کی کند سود و زیانچون نداند کش ملک توفیق یا خذلان دهددل همی سوزد به زاهد بر درین مذهب مراتا چرا در صومعه بیهوده مسکین جان دهدای برادر زین تعصب دور شو تا کردگارروز حق ز ابر کرم کشت تو را باران دهدتاکی اندر بغض حیدر هر زمان شیطان جهلدر سرای دل به ایوان تو شادروان دهدغصۀ جان است نادان را علی کاندر مثَل«درد جاهل علم باشد رنج خر پالان دهد»ه مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 11:25

ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر افتاب انداخته مه با خیال روی تو، گم‌گشته اندر کوی تو شب با جمال موی تو، مشکین حجاب انداخته ای عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها وی خستگان را خارها در جای خواب انداخته ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته زان نرگس جادو نسب جان مرا بگرفته تب خواب مرا هم نیم شب بسته به آب انداخته دل بر خسی بگماشتی کز خاک ره برداشتی خاکی دلم بگذاشتی در خون ناب انداخته چون چنگ خود نوحه‌کنان مانند دف بر رخ زنان وز نای حلق افغان‌کنان بانگ رباب انداخته ز آسیب دست دلبرش نیلی شده سیمین برش سیارها نیلوفرش بر افتاب انداخته ای خوش به تو ایام ما بر دفتر تو نام ما مدح تو اندر کام ما ذوق شراب انداخته خاقانی دل‌سوخته با جور توست آموخته در دل عنا افروخته، جان در عذاب انداختهموضوعات مرتبط: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ، انجمن ادبی مداحان مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 11:25

حجت اسلام سید حسین مؤمنی:مرجع تقلیدی که آرزوی روضه خوان بودن داشتطلبه‌ای سر درس اشکال گرفت و مرحوم آیت‌الله العظمی تبریزی جواب ایشان را داد. بعد این طلبه جسارت کرد و گفت آقا تو درس نمی‌گویی، تو روضه می‌خوانی. ایشان با یک بغض و گریه‌ای فرمودند که من آمدم در حوزه که روضه‌خوان شوم. و سه مرتبه فرمودند ای کاش من یک روضه خوان بودم.احترام عجیب مرجع تقلید به روضه خوانمحضر یکی از مراجع تقلید (از بردن نامشان معذورم) مشرف بودم. به من فرمودند که تازه چه داری؟ گفتم آقا بخواهم روایت بگویم که شما استادید، بخواهم فقه بگویم که شما خبره فن هستید، یک روضه‌ای به ذهنم رسیده. این مرجع بزرگوار که شاگردهایشان مجتهدند و بعضی از شاگردهایش الان رساله دارند، آمد روی زمین نشست و گفت: بخوان! بعد من روضه‌ای از حضرت صدیقه سلام الله علیها خواندم. خیلی گریه کردند. گفتند روضه بخوان و من پایین می‌نشینم. به ایشان عرض کردم یک ذکری به من بدهید یک مقداری گرفتارم. ذکری به من دادند و گفتم آقا چند روز بخوانم؟ فرمود یک هفته. گفتم معمولا می‌گویند ۴۰ روز، گفت آن ۴۰ روز مال من است. چون تو روضه‌خوانی یک هفته‌ای جواب می‌گیری! مرجع تقلید نمی گذاشت روضه خوان دست او را ببوسدمحضر آیت الله العظمی وحید خراسانی حفظه الله تعالی توفیق داشتم روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها منبر رفتم. شب قبلش از دفتر آقا به من زنگ زدند و گفتند آقا اینجا هستند و فرمودند فردا از مادرتان کم نگذاریدها. قبل از منبر دوباره گفتند آقای فلانی در روضه کم نگذاری‌ها. من روضه خواندم و حال ایشان بد شد، بعد از جلسه به من پیغام دادند، آقا شما را کار دارد. خدمت آقا رفتم. ایشان هم اصلا اجازه نمی‌دهد یک منبری، یک روضه‌خوان و یا یک سید دستش را ببوسد. من یک دفعه دست ا مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:26

از قضا روزی مرا شد سوی قبرستان گذاردیدم اندر خوابِ حسرت، خفتگانِ بی‌شمارگلشنی اما ز تاراج فنا اندر خزانگلسِتانی خوش ولی پژمرده‌ اندر نوبهارهر طرف زیبا رُخی شمشاد قد عناب لبرو به خاک افتاده از تیغ اجل بی‌برگ و بارتازه دامادان شبستانِ عدَم را کرده فرشدر گزار نوعروسان باز چشم انتظارنوعروسان گشته هم آغوش با داماد مرگخال بر اعضا ز مور و چنبر گیسو ز ماریک طرف مستان جام نخوت و جهل و غرورسر برآورده به زیر خاک از خواب خُمارکاتب قدرت به الواح جبینِ یک به یکسر «کُلّ مَن علیها فان» نموده آشکاراندر آن گلزار ناکامی شدم سرگرم سیرکرده بر احوال یک یک باز چشم اعتبارجمله را خاموش دیدم از سخن گفتن ولیکشرح حال خود نمودندی از این بیت آشکارالسلام ای بعد ما آیندگان رفتنیبر شما خوش باد این غمخانۀ ناماندنیما که می‌بینید اکنون خفته در زیر زمینچشم حسرت بازداریم و در اندوهگینسالها بودیم ساکن اندرین دیر غرورهمنشین بخت و روی تخت با عشرت قرینکودن حرص و هوا آورده قایم زیر رانتوسن جهل و هوس بنموده دایم زیر زینگاه اندر صحن بستان با هزاران همزبانگاه در طرف گلستان با نگاران همنشینحلقه حلقه شاهدان زرین کمر اندر یسارجوقه جوقه گلرخان سیم‌بر اندر یمینآنچه اندر دل نمی‌گردید مرگی آنچنانوانکه در خاطر نمی‌ گنجید روزی اینچنینسیم زرهای جهان را کرده سقف آستاندیبه‌های پرنیان را کرده عطف آستینجاهل از تیر قضا پیوسته آن اندر کمانغافل از گرگل اجل همواه این اندر کمینزد شبیخون ناگهان خیل فنا ما را به سراین سخن را ورد خود کردیم روز واپسینالسلام ای بعد ما آیندگان رفتنیبر شما خوش باد این غمخانۀ ناماندنیتا توانید ای عزیزان پیشه از تقوی کنیداندرین دار فنا فکر ره عقبا کنیدخیر و احسان از برای رفتگان فرضست فرضاز چه نیکی‌های خود را پس دری مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:26

معنی واجن در دوبیتی باباطاهر

.....

دلم زار و حزینه چون ننالم

وجودم آتشینه چون ننالم

بمو واجن که طاهر چند نالی

چو مرگم در کمینه چون ننالم

واجن=بازگویند

باباطاهر همدانی، (۱۳۷۰). دوبیتی های باباطاهرهمدانی، به تصحیح مهدی الهی قمشه ای، تهران:ناس.

صفحه71

موضوعات مرتبط: مناجات با خداوند ، انجمن ادبی مداحان

مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:26